۱۳۹۸ شهریور ۲۴, یکشنبه

هوا ۲۵ درجه بود

نگاهی به دمای هوا انداختیم: ۲۵ درجه. ۲۵ درجه یعنی عید اومد بهار اومد بزنیم بیرون. گفتیم هوا بهاری شده برویم قدمی بزنیم، چایی بخوریم، گپی بزنیم. خواهرمان حتی می‌خواست لباس آستین بلند بپوشد. خواهر ما وضعیت حساسیتش به دنا نامشخص است؛ چله تابستان که ما زیر کولر لخت و کرخت می‌شویم و روی مبل پلک‌هایمان روی هم می‌افتد و در مواردی آب دهانمان راه می‌افتد و روی پشتی مبل لک می‌اندازد، خواهر ما پتو دورش می‌پیچد و لیوان چای داغ دستش می‌گیرد و تیلیک تیلیک می‌لرزد. اما خدا رو شکر که امروز رای او را زدم که آستین بلند نپوشد. چون از خانه بیرون زدیم و توی ترافیک دور میدان ونک افتادیم، گویی وسط تابستان بود. دود و گرما و آفتاب، بلال‌مان کرد. رسیدیم دریاچه هنر که در ساختش هیچ هنری به خرج نداده‌اند، دیدیم کلا نمی‌شود قدم زد چون احتمال گرمازدگی بیداد می‌کند. قید چای را هم زدیم و آب و یخ و رنگ و شکر...شما بخوانید یخ در بهشت پرتقالی سفارش دادیم. دیگر گپمان هم نیامد. هوا همچنان ۲۵ درجه بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوست داشتن، دزد است

هوا بلاتکلیف است. معلوم نیست تابستان است یا پاییز. اینجور وقت‌ها مادربزرگِ ما می‌گفت هوا دزد است. دوست داشتن به نظرم چنین هوایی دارد؛ بلاتکل...